امروز هم احساس تنهایی می کنم .تنهای تنها در سرزمین ناآشنایان حقایقی که از آن گریزانم.
در این میان به دنبال کسی می گردم تا حرف دلم را برایش بازگو کنم . اما وقتی که از همه چیز و همه کس و همه چیز نا امید می شوم به خلوت ترین مکان پناه می برم و به دور از چشم دیگران اشک می ریزم .اشکهایی که بیان کننده ی دردهای درونی ام هستند .
پس از خداوند طلب مساعدت می کنم پروردگاری که همه جا حضور دارد و ما او را نمی بینیم و به این ترتیب با یاد او دلم آرام می گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر