۱۳۸۶ دی ۲۴, دوشنبه

داستانهایی از كربلا

داستانهایی از كربلا

مرور سلمان (ره ) به كربلا

روايت شده است ، وقتى كه جناب سلمان (ره ) از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام به حكومت مداين مأ مور گرديد، و عازم مدائن شد، آن عالى مقام با كاروانى همراه شد، و به درازگوشى سوار شده بود به منزل مى رفتند.
و قانون آن جناب بود كه يك فرسخ راه را سوار الاغ ميشد، و يك فرسخ راه را پياده مى رفت تا آن حيوان هم ناراحت نشود، و در ميان اهل قافله قانونِ مراعات احوال حيوانِ مركوب آن جناب معروف و معلوم شده بود.
در منزلى از منازل كه نوبت سوارى الاغ بود، آنجناب سوار شده و به قدر نيم فرسخ سوار بود، كه ناگاه اهل قافله ديدند، آن جناب بى اختيار از الاغ مركوب خود پياده شد، و بى اختيار خود را به زمين انداخت و زمين را به آغوش كشيد، و مانند ابر بهارى زار زار ميگريست ، اهل قافله متعجب شدند وبه سوى ايشان متو جّه شدند.
ناگاه ديدند بعد از زمانى از آن زمين گريان و نالان برخاست وچند قدم راه رفت ، باز خود را به زمين افكند، صداى گريه و ناله بلند كرد، زمانى با شدّت گريست ، بعد از آن قدرى رفته باز خود را به زمين افكند، با شدّت تمام صيحه و ضجّه زده ، مانند زن ثلكى مى گريست و مى ناليد تا اين كه براى اهل قافله معلوم شد كه آن زمين ،زمين كربلا است .

كشكول النور: ج 1 ص 282.
داستانهايى از زمين كربلا


كشتى نوح در كربلا

در طوفان جهانى حضرت نوح عليه السلام ، كشتى نوح در همه زمين ( كه بصورت دريا درآمده بود) گشت تا رسيد به سرزمين كربلا، حضرت نوح احساس كرد، كشتى درمانده و زمين آن را مى كشد، حضرت نوح به گمان غرق كشتى ترسيد، و جريان را به خدا عرضه داشت ، جبرئيل بر او نازل شد و گفت : در اين سرزمين حضرت امام حسين عليه السلام سبط حضرت محمّد خاتم پيامبران (ص ) و فرزند حضرت على خاتم اوصياء عليه السلام را مى كشند.
حضرت نوح عرض كرد، قاتل او كيست ؟ جبرئيل گفت : قاتل او كسى است كه اهل هفت آسمان و زمين او را لعنت مى كنند، حضرت نوح عليه السلام چهار بار بر قاتل امام حسين عليه السلام لعنت گفت ، آنگاه كشتى به حركت در آمد، و سرانجام در كوه جودى (در ناحيه شام ) مستقر شد.

بحار الانوار ج 4 ص 243.
داستانهايى از زمين كربلا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر