۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

انتظار

تو اکنون کجایی که من در عالم تنهایی همراه می خواهم / ای مهربان بی تو دنیا با من چه مهربان است . گل امید تنها در وجود تو روییده ای باغبان گلم را پرپر نکن.

چقدر دلم می خواست در کنارم بودی و از این سکوت لذت می بردیم واجازه می دادی دنیایم پر از زیبایی گردد و از گرمی حضرت سر شار شود.

تو کجایی که نگاهم در هر سو حضور تو را می جوید؟ بیا و نگذار نومیدی باز گردد.

بگو که عشق بی گناهت محکوم به ماتم و غصه و عذاب نخواهی کرد . بگو که با من چنین نا مردانه رفتار نخواهی کرد . بگو که خواهی گذاشت نگاه پاک و مهربانت جام جهان نمای من باشد . اجازه مده که ستون هستی مان با دست خود خواهی ویرانه شود . با من از مهربانی سخن بگو از اینکه همراز من ویارو پناه من خواهی ماند . آه که چه زیباست شنیدن این حرف از بیان تو و چه دردناک است انتطار برای لحطه ای که نمی دانم چه خواهی گفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر