۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

پروردگارا

سحرگاهان که سر از بالین بر می گیرم مژگان از خواب فرو می شویم و دیده بر جهان هستی می گشایم و حیات به نام تو آغاز می کنم و به یاد تو بر می خیزم و به امید تو گام در راه زندگی می نهم و سود و زیان را به فراموشی می سپارم و بودو نبود خویش را از یاد می برم .

اگر گفتارم در خور تو نیست بر من ببخش .

آنچه می گویم در حد توانایی خودم است . پروردگارا به وفایت سر می نهم و جفایت را به جان می خرم و از شعله دوست داشتنت به بال و پر در می آیم و پروانه واردر عشق تو می سوزم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر